کتاب دریادل، دریایی از درد و دلهای همسرانه و مادرانه و روایت زندگی فاطمه دهقان همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی به قلم مریم قربانزاده است.
سوژههای متنوع، دیالوگهایی با لهجهی مشهدی، ترسیم فضای اوائل انقلاب و شیرینیها و سختیهای آن زمان، جذابیت کتاب دریادل را چند برابر کرده است.
با این حال قربانزاده صاحب ۶ اثر دیگر در همین حوزه است که ازجمله کتابهایش میتوان به کتاب «شهربانو» اشاره کرد. کتابی درباره مادری شهید که چاپش سروصدای زیادی به پا کرد.
بخشی از متن کتاب دریادل
راضی اش کردند. اگر آقام بود که اجازه نمی داد؛ حرفش یک کلام بود. امکان نداشت به وسوسه «دوره وزمانه عوض شده» کوتاه بیاید. اما داداش رضا راضی شد. مادرم و زن آقام و خاله جان کوتاه نیامدند؛ گفتند: «حرف بی ربطی نمِزنن؛ پای یک عمر زندگی در میونه. گذشت او زمان که ندیده ونشناخته بعداز جاری شدن خطبه، چشم دختر و پسر به هم می افتاده و وقتی مِفهمیدن طرف کور یا کچل و لوچه که کار از کار گذشته بوده. »
من گوشه اتاق نشسته بودم. نه «ها» می گفتم و نه «نِه». اصلاً از بس دست وپایم می لرزید، دلم می خواست داداش رضا همچنان بگوید «اگه بابا بفهمه، مو چه جوابی بدُم؟ وقتی برگرده و ماجرا رِ بشنوه، چی مِگه؟ »، اما او هم سری تکان داد، یعنی «باشه، قبول». فهمیدم که باید برای این یکی سینی چای دست بگیرم و ببرم. پیراهن و شلوار راه راه نارنجی را که زیردست ملوک خانم دوخته بودم، از روی میخ برداشتم و پوشیدم.
اول خودش و راوی شان، ننه محمود، آمدند. مادرش بعداً رسید. مثل اینکه خودش رفته بود خانه ننه محمود و گفته بود «برِم. تا وقتی ما برسم، مادرم هم مِرِسه». ما نمی دانستیم که وقتی از فلکه آب می آمده، روی پل سنگی زمین خورده و پیراهن فیروزه ای و عبایش خاکی شده و مجبور شده برود خانه ننه محمود و عبا و عمامه شوهر او را بگیرد.