«آقا مهدی» مرد مهربانی است که به همه بچههای محل احترام میگذارد؛ آنها را دوست دارد و با آنها بازی می کند. آقا مهدی با تویوتای خاکی رنگش به محله برمیگردد و بچهها را به مسجد میبرد… آقا مهدی به جبهه برمیگردد و گم میشود.
در کتاب «کسی که هیچ وقت گم نمی شود»، آبیار از زبان حمید، یکی از دوستان و هممحلیهای شهید باکری، خاطراتی را از زندگی وی بازگو میکند.
در ابتدای این اثر، شهید باکری نام نوجوانها را میپرسد و معنی اسمشان را میگوید. حمید از شهید باکری میپرسد که «مهدی» به چه معناست و او در جواب میگوید: «کسی که هیچوقت گم نمیشود»؛ بنابراین عنوان این کتاب از معنای نام شهید باکری اقتباس شده است.
دیگر داستان این کتاب گویا «ساعت مچی» است. دنیای معصومانهی یک کودک و برداشتش از دیداری صمیمانه با شهید مهدی باکری در پرورشگاه وَ سرنوشت و آیندهای که پس از روز دیدار برای او و دوستانش رقم میخورد، در این اثر به رشته تحریر درآمده است.
*در آرم ابتدای داستان «کسی که هیچوقت گم نمیشود» از صدای شهید مهدی باکری استفاده شده است.
* در پایان فصل دوم (ساعت مچی) بخشی از یک اثر ترکیبی با صدای رهبر معظم انقلاب، شهید مهدی باکری، شهید احمد کاظمی و شهید قاسم سلیمانی را در روایتی ماندگار از مکالمهی بیسیم شهیدان باکری و کاظمی خواهید شنید.