زندگی تازه و جدید بانو بزرگوار ناهید یوسفیان از زمانی شروع میشود که خیلی غیرمنتظره و بهصورت شوکه کنندهای میبیند ک سفیدی مغز شوهرش روی کفشش ریخته و به کفشهایش مالیده شده بود و در همین حال که با اضطراب و دگرگونی فرزندش را در بغل میگیرد بیشتر شوکه میشود، چون علاوه بر دیدن صحنه دلخراش همسر عزیزش حالا باید به دنبال پای پسرش هم بگردد و هرچه اطراف را به دنبال پای روزبه گشت آن را پیدا نکرد. این اتفاق از برخورد گلوله یک خدا بیخبر به آژانسی که محمد، ناهید و روزبه در آن نشسته بودند و از همهجا بیخبر داشتن بهجایی میرفتند و اصلا فکرش را هم نمیکردند که همچون اتفاقی میافتد.
قسمتی از کتاب زیتون سرخ:
«سال اول دانشگاه را با موفقیت به پایان رساندم و تعطیلات تابستان را به اراک نزد خانوادهام رفتم. آن ایام خواهر بزرگم پوران در دانشگاه اشرف پهلوی در تهران مشغول درس خواندن در رشته پرستاری بود. بعدها به آمریکا رفت و متخصص بیهوشی شد. مهرماه ۱۳۵۱ بود که من برای ثبتنام و انجام کارهای دانشجویی به اهواز بازگشتم.تجربه خوابگاه مشترک با آن دخترها برایم تجربه تلخی بود و تصمیم گرفتم سال دوم در خوابگاه نمانم. برای ثبتنام دانشجویان پسر و دختر صف بلندی تشکیل داده بودند. علی امینی، فریبرز و خسرو هم در صف بودند. در سال اول یکی از همکلاسیهایم به نام شهیدی خیلی دلش میخواست روابط دوستانه با من برقرار کند اما من اهل دوستی با پسرها نبودم و به اشارههای او بیاعتنا بودم. در این میان یکی از بچههای سال بالا دانشگاه بدون رعایت نوبت جلو صف ایستاد و من نتوانستم این بیعدالتی و حق کشی را تحملکنم و با آن پسر دعوا کردم. شهیدی ما را از هم جدا کرد و آن پسر را آرام کرد و بعد به من گفت: خانم یوسفیان شما خانم خوب و متین هستید. من دلم نمیخواهد شما اهل دعوا و بزنبزن باشید، من دلم میخواهد که شما رفتار باوقاری داشته باشید. با خودم گفتم: یعنی چه که دلش نمیخواهد من دعوا کنم؟ به او چه ربطی دارد. فهمیدم فرصتی را برای ابراز وجود پیدا کرده است. من به او اعتنایی نکردم. امینی آمد و باحالت خاصی گفت: حالا پسر مردم را کتک میزنی؟ بله هرکس که به من زور بگوید کتکش میزنم».
تحلیل کتاب صوتی زیتون سرخ:
کتاب صوتی زیتون سرخ دارای ریتم تند، بسیار مظطرب کننده و دلهرهآوری است که گویی خواننده را با خود به اعماق ماجرا میبرد و حس واقعی را تداعی میکند بهطوریکه مخاطب یا خواننده دیگر نمیتواند بهراحتی از داستان دل بکند. خاطره بانو بزرگوار ناهید یوسفیان از تلخی و ناراحتی مانند زهر بود و واقعا برای نشان دادن این حادثه دلخراش و عمق فاجعه نمیتوان از هیچ کلمه و جملهای استفاده کرد. نکته بسیار مثبت و قابلتوجه در کتاب صوتی زیتون سرخ اعتقاد قلبی و همیشگی به خداوند متعال و همچنین مهربانی بیانتهای اوست.