مادران انتظار را فقط مادران انتظار میفهمند. اشک، همدم مادران انتظار است. اشک را که از آنها بگیرند تمام میشوند، انتظار را که از آنها بگیرند میمیرند. قصه مادران انتظار همه شبیه هم است. همه وصل شدهاند به جنگ، به روزهای یورش دشمن به این آب و خاک، به همه آن لحظههای پرتب و تاب و پر تشویش، به دهه ۶۰، به سی و اندی سال قبل.
در این نمایشنامه مادری در کنار یک مرد سوختهای که دو پلاک گردن دارد مینشیند و با پسر خود حرف میزند و دخترش که پابه ماه است با همان مردِ سوخته حرف میزند که شوهرش است.
سمفونی پلاک، سمفونی انتظار است. سمفونی صبر و از خودگذشتگی.