nosrat-logo

«شهید خلبان عباس دوران»

این کتاب گویا برگی پرافتخاراز سرگذشت خلبان شهید «عباس دوران» است. او یکی از سرداران شجاع و فداکار ایرانی از خطه‌ی شیراز بود که در کنار دیگر فرماندهان و سربازان غیور این مملکت، عاشقانه جنگید و به عهد و میثاق خویش عمل کرد، و به‌سبب ایمان عمیقش، جان شیرینش را بر سر هدف والایش گذاشت. شنیدن این کتاب سراسر عشق، خالی از لطف نخواهد بود

«در شهادتم اشک غم نریزید، زیرا من به خاطر خدای خود و تعهدات دینی، وجدانی و اسلامی خود به فرمان امام امت و برای پیروزی حق بر باطل، افتخار شهادت پیدا می‌کنم و برحسب آیات قرآن کریم من نمرده و زنده می‌باشم.»

«صدام» پیش از آغاز جنگ‌‌تحمیلی و در اجلاس سران عدم تعهد در «هاوانا»، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی برعهده گرفته بود تا ادا و اطوار یک صلح‌طلب را به نمایش بگذارد. او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود: «هیچ خلبان ایرانی جرئت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد».
روز ۳۰ تیر ۱۳۶۱، باوجود تهدید صدام، شش خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با سه فروند هواپیمای جنگنده، برای انجام عملیاتی در قلب عراق آماده شدند. هر سه گروه تا مرز پرواز کردند؛ آن‌گاه یکی جدا شد و دو فروند دیگر به فرماندهی «عباس دوران» وارد خاک عراق شدند. هواپیماها در حدود ۳۰ کیلومتری شهر بغداد با سه دیوار آتش در مقابل خود مواجه شدند. پس از عبور از دیوارهای آتش دشمن، چند گلوله به یکی از هواپیماها برخورد کرد. با اصابت این گلوله‌ها، موتور سمت راست هواپیمای دوران از کار افتاد، ولی او تصمیم گرفت ادامه‌ دهد؛ بنابراین هواپیماها به‌سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آن‌جا بود، پرواز کردند و با وجود پدافند بسیار قوی دشمن، تمام بمب‌ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردند.
«منصور کاظمیان»، خلبان کابین عقب، در این باره توضیح می‌دهد: «به پالایشگاه که رسیدیم، بمب‌هایمان را تخلیه کردیم. شاید ۱۰ تا ۲۰ ثانیه بعد در آینه‌ها دیدم که هواپیمایمان آتش گرفته است. دستم رفت برای اجکت که به شهید دوران بگویم آماده باش می‌خواهم اجکت کنم. بعد از آن دستگاه‌ها جلوی چشمم سیاه شد، همان موقع از هواپیما به بیرون پرتاب شدم. حالا واقعاً نمی‌دانم که شهید دوران من را به بیرون اجکت کرد یا نه؟ شاید در آن لحظه تصمیم گرفته بود که من را به بیرون اجکت کند یا این‌که مثلاً آتش‌سوزی هواپیما به راکت‌های صندلی‌ها رسیده بود و خودش عمل کرده بود، چون من خودم اجکشن را نکشیدم». سرانجام آن شهید بزرگوار، صاعقه‌وار، خود و هواپیمایش را بر متجاوزان کوبید و بدین ترتیب مانع از برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها به ریاست صدام در بغداد شد.
«نرگس خاتون (مهناز) دلیری»، همسر شهید خلبان عباس دوران، روایت می‌کند: «مسئولان نیروی هوایی به‌دلیل پروازهای زیاد عباس، تصمیم گرفتند او را به تهران منتقل کنند که او موافقت نکرد. گفت من به تهران نمی‌روم. پرواز را دوست دارم و می‌خواهم به مردم خدمت کنم. همیشه به من می‌گفت که از پول این مردم من دوره دیده‌ام و خلبان شده‌ام. گاهی به من می‌گفت: آیا می‌دانید از پول این مردم و این کشور چقدر برای ما خرج کردند و ما را فرستادند آمریکا تا دوره ببینیم؟ من هرگز نمی‌توانم عقب‌نشینی کنم. یکی می‌گوید نمی‌خواهم پرواز کنم و نمی‌رود. من هم می‌گویم؛ پس چه کسی برود؟ چه کسی از کشور دفاع کند؟»

نویسنده

لیلا یارعلی

راوی

رضا آقاشریفیان , فاطمه آل عباس

قیمت محصول

رایگان

مدت زمان

48دقیقه

تولید کننده کتاب صوتی

ایرانصدا

حجم دانلود

22مگابایت

تاریخ به روز رسانی

1402/07/11