کتاب شهید علم؛ دفتر دوم نوشته سیدمحمد حسین حسینی است. کتاب شهید علم؛ دفتر دوم به زندگی نخبه شهید داریوش رضایینژاد در آینه خاطرات میپردازد. این کتاب را دفتر نشر معارف منتشر کرده است.
دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، در سال ۱۳۷۶ تأسیس شد و در سال ۱۳۷۹ به صورت رسمی آغاز به کار کرد. این انتشارات تلاش میکند از دریچه اسلام ناب به بازخوانى، بررسى، نقد و تولید اندیشه در عرصههاى مختلف بپردازد.
از جمله این فعالیتها میتوان به چاپ بیش از ۱۱۰۰عنوان کتاب در زمینه دروس معارف اسلامى دانشگاهها، اندیشههای امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبرى، پرسشها و پاسخهاى دانشجویى، معارف قرآن و اهل بیت (ع)، دینپژوهى، اخلاق و عرفان، انقلاب اسلامى و تاریخ معاصر، مسائل جهان اسلام، غربشناسی، شبهات فکری و عقیدتی، مسایل تاریخی و فلسفی، علوم انسانی، مسائل تربیتى، زن، خانواده و نقد فمینیسم و… اشاره کرد.
نشر معارف اخیراً نیز گامهایی در حوزه ادبیات داستانی برداشته است. این انتشارات با راه اندازی ۳۰ مرکز فروشگاهی با عنوان تجاری «پاتوق کتاب» و همچنین برگزاری ۱۲ دوره مسابقات کتابخوانی «پویش روشنا» در سطح ملی، توانسته است گامهای مفید و موثری در توزیع و ترویج کتابخوانی کشور بردارد.
آنچه این روزها بیش از هرچیز دغدغه نسل انقلابی است آشنایی جوانان و دانشجویان با حقیقت دین و معارف اسلام است، انتشارات در این زمینه پیشرو است و تلاش دارد پاسخی علمی و دینی برای تمام سوالات این نسل داشته باشد.
درباره کتاب شهید علم؛ دفتر دوم
داریوش رضایی نژاد یکی دیگر از شهدای ایران انقلاب اسلامی، در مسیر پیشرفت و عدالت است. نخبه نابغهای از عشایر آبدانان ایام که علم و اخاق و آرمانخواهی و دین و میهن دوستی را در خود جمع کرد و با شهادت، چون ستارهای در تاریخ درخشان فرهنگ ایرانی جاودانه شد. داریوش، خلاق، متواضع، مسئولیت شناس، مردمی و از بهترین الگوهای جوان ایرانی است که خاطراتی که در این کتاب میخوانید ابعاد دلنشین و الهامبخش شخصیت زندگی او را آشکارتر میکند. به رغم خواست تروریستهای سیا و موساد داریوش با شهادتش زندگی حیات بخش دیگری را در کنار مردمش آغاز کرده است.
خواندن کتاب شهید علم؛ دفتر دوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به زندگی شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شهید علم؛ دفتر دوم
آنها پیش چشمهای آرمیتا، پدرش را شهید کردند. آرمیتا تا چند وقت، هر موقع حرف از پدرش به میان میآمد، گریه میکرد و میگفت: «پنج تا! پنج تا تیر به بابام زدن…» انگار صدای گلولهها در گوش آرمیتا مانده بود.
آبدانان در روزگار خوشش منطقهای محروم و بکر و بدون امکانات رفاهی بود. حالا تصورش را بکنید جنگ هم بشود. بمباران هم بشود و همه چیز به هم بریزد. با این حال داریوش در این شهر و در این شرایط، دو سال را جهشی خواند و در کنکور هم جزو بهترینها بود. او حتی در المپیاد هم رتبه داشت. آخر کار هم که شا گرد اول دبستان خدا شد و رفت.
خود داریوش هر موقع میخواست خانواده ما را به کسی معرفی کند میگفت: «سیستم ما چار چار دو است.» یعنی چهار تا برادر، چهار تا خواهر و پدر و مادر. خواهر بزرگمان دبیر زبان است. بعد از ایشان ترتیب این طور بود: داریوش، همایون، خودم )امیرحسین)، نجمه، فرشاد و با اختالف یک سال فاطمه و بعد از پنج سال معصومه. غیر از این یکی – دو تا، همگی با اختلاف دو سال پشت سر هم بودیم. به قول داریوش «امیرحسین با همون مدادی کنکور داد که همایون رفته بود سر جلسه!