کتاب نقش آفرینی یهودیان مخفی در مسیحیت اثر یوسف رشاد و ترجمه عباس کسکنی، به بررسی نقش یهودیان مخفی در دین مسیحیت از آغاز تا عصر حاضر می‌پردازد.
یهودیان مخفی راز جمله تحولات و دگرگونی‌های فرهنگی و تمدنی جهانند. موضوعی که مغفول مانده و بشر به دلیل همین غفلت، سردرگمی و حیران در پی جستن عامل بسیاری از حوادث و رخدادها، چونان پرنده‌ای خود را به در و دیوار قفس می‌کوبد.
بروز تفرق و تشتت در آیین حضرت عیسی (ع) و تحریف و دگرگونی در چارچوب لاهوتی آن، این آیین را از درون تهی ساخت و حیات فرهنگی و تمدنی مسیحیان را نیز تحت تأثیر خود مبتلای نوعی سکولاریسم نظری و لیبرالیسم اخلاقی نمود تا بدان جا که دیگر میان این آیین آسمانی و مناسبات و معاملات فردی و جمعی ساکنان بخش بزرگی از زمین (غرب مسیحی) کمتر نسبتی با معتقدات این دین آسمانی باقی مانده است.
نقطه عطف‌های مهمی که مسیحیت پس از بعثت حضرت عیسی بن مریم (ع) پشت سر گذارده است؛ از جمله، واقعه تصلیب مورد ادعای مسیحیان، پذیرش انشقاق و جدایی کلیساها تا خروج تمام عیار مسیحیت و کلیسا از مدیریت جامعه مسیحی و تنظیم مناسبات سیاسی و اجتماعی «اروپا» در عصر ما، جملگی از منظر «نفوذ یهودیان مخفی» در صفوف مسیحیان و منحرف ساختن مسیحیت از مجرا و مسیر اصلی و مورد تأیید حضرت عیسی (ع) قابل شناسایی است. شاید بتوان به صراحت اعلام داشت که دیگر از حقیقت آیین مسیح (ع) و کتاب مقدس «انجیل» در میان کلیسا و مسیحیان جز صورتی بی‌روح و اسمی بی‌مسما باقی نمانده است.
سخن از یهود هرگز پایان نخواهد یافت تا آن‌گاه که حیات این دولت نامشروع که با پشتیبانی قوی استکبار جهانی و در رأس آن «ایالات متحده آمریکا» و دیگر کشورهای مسیحی «اروپا» و در رأس آن‌ها «انگلیس» و «فرانسه» سرزمین مقدسی را غصب و اهالی آن را آواره کرده‌اند، به پایان برسد. یهود توانایی تثبیت سیطره خود را از طریق لابی‌های صهیونیستی که بر تمام امور و شئون این کشورها حکم می‌راند، به دست آورده و این امر پس از تخریب دیانت این کشورها که همان مسیحیت است، ممکن گردیده است. آن‌ها مسیحیت را به طور کلی از مفاهیم و عقاید آن تهی نموده و به جای آن، چیزی موسوم به فلسفه را که از ساخته‌های دست یهود است، قرار داده‌اند.
در بخش نخست، روشن خواهیم نمود که چگونه یهود توانایی آن را پیدا کرد که از طریق پیروی از گام‌های شیطان که لشکر و حزب او هستند و کار سخت، طاقت‌فرسا، برنامه‌ریزی دقیق، فتنه‌انگیزی و دسیسه‌چینی، به برتری، سیطره کنونی، تسلط، کنترل و خراب کردن دیانت مسیحیت بر سر پیروان آن، به ویژه در غرب نائل شود.
آن‌ها از همان قرن اول آغاز مسیحیت، در پی دفن دیانت مسیحیت بودند که عیسی بن مریم (ع) آورنده آن از سوی پروردگار جهانیان بود؛ آن پروردگاری که بدون تردید وجود فرزند و شریکی را در پادشاهی برای خود نمی‌پذیرفت. هنگامی که شائول یهودی که مسیحیان او را پولس (پل) می‌نامند، وارد این دین شد، دیانت مسیحیت را تحریف و به ناحق و دروغ ادعا کرد که عیسی بن مریم (س)، خداست و خداوند از آنچه این دغل باز ملعون می‌گوید، بسیار برتر و بالاتر است.
از آن زمان، دیانت مسیحیت رو به نزول گذارد تا جایی که آنان پایان این دیانت را مغرب زمین اعلام کرده و به جای آن، سیستم، نظریه‌ها و آرای فلسفی را قرار دادند. باید گفت که فیلسوفان یهودی، ید طولایی در پیوند و انتشار این گونه فلسفه‌های الحادی و کفرآمیز داشته‌اند و یکی از نویسندگان فرانسوی، موسوم به لوک فری که برخی او را از فلاسفه معاصر «فرانسه» به حساب می‌آورند، هنگامی که پست وزارت آموزش و پرورش را در زمان ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه در اختیار داشت، اعتراف نمود که:
فلسفه در غرب، در دوران اخیر، جایگزین دین گردیده است و مردم، دیگر به دنبال آرامش بخشیدن به نگرانی‌های خود از طریق مسیحیت نبوده‌اند و جهت و سمت‌گیری آنان تنها به سوی فلسفه قدیم و جدید است. این یک تحول شگفت‌آور و خیره کننده است که نظیر آن تا به حال در هیچ یک از نقاط جهان دیده نشده است. از این رو، آنچه اکنون بر غرب حکم می‌راند، فلسفه سکولاریسم است؛ نه دین مسیحی!
در بخشی از کتاب نقش آفرینی یهودیان مخفی در مسیحیت می‌خوانید:
اگر ما روایت‌های تاریخی یهود با دیانت مسیحیت را دنبال نماییم، درمی‌یابیم که انگشتان یهود در پشت هر سنگ پرتاب شده برای انهدام دیانت مسیحیت تا انهدام کامل آن بر سر پیروان آن قرار داشته است و بدین‌سان مسیحیت پس از وجود عینی خود، تبدیل به تنها یک اثر و رد پا شده و مسیحی غربی، به برکت این مکاتب ویرانگر و افکار الحادی فلسفی، تبدیل به یک موجود سرگردان و حیران گردیده و روز به روز بر این سرگردانی و حیرت او افزوده می‌شود و مسیحی شرقی نیز در حیرت و سرگردانی ناشی از تعالیم پولس یهودی فرو رفته و مسیحیت را ترک گفته است و بدین‌سان طرح یهود برای انهدام مسیحیت و تضعیف پایه‌های آن و تبدیل آن به یک دیانت منفور در میان پیروانش به اجرا درآمد. آن‌ها همین تلاش را نسبت به دین اسلام نیز انجام دادند؛ اما تاکنون به پیروزی نرسیده، محکوم به فنا و نابودی شده‌اند و توطئه‌های آنان نسبت به اسلام به خود آنان بازگشته است.
