“تهماسب”، پس از هشت سال، دوباره به قصری که پدرانش از آن جا بر سراسر ایران فرمانروایی کرده بودند وارد شد. هنگامی که به سراسری قصر پا گذاشت، پیرزنی که لباس خدمتکارها را به تن داشت به سوی او دوید. او را در آغوش گرفت و در حالی که اشک می ریخت سر و رویش را غرق در بوسه کرد. تهماسب با تعجب ، به این پیرزن نگاه می کرد؛ نمی دانست این پیرزن چطور جرئت کرده او را در آغوش بگیرد. اما خدمتکار پیر او را رها نمی کرد و دائم این کلمات را تکرار می کرد: “آه فرزند عزیزم، یگانه فرزندم، فرزند دلبندم.” تهماسب تلاش کرد که در چشم های خیس پیر زن خیره شود و سرانجام در چشم های بی رمق او نگاه مادرش را شناخت. مادر تهماسب، همسر “شاه سلطان حسین”، ملکه ی ایران، هنگامی که افغان ها به قصر هجوم آورده بودند لباس خدمتکارها را پوشیده بود تا جان خود را نجات دهد.
گنج های کلات
این کتاب جلد دهم از مجموعه سرگذشت استعمار است. این کتاب در مورد تاریخ ایران و اشتراکش با استعمار است. ماجرای محمود افغان و شاه سلطان حسین
نویسنده | مهدی میر کیایی |
---|---|
ناشر | سوره مهر |
تعداد صفحات | 104 |
قیمت محصول | 55000 |
تاریخ به روز رسانی | ۱۴۰۲/۰۱/۲۹ |
پیشنهاد ما
محصولات مرتبط
-
دفاع مقدس
اکبر کاراته به تهران میرود
-
دفاع مقدس
اکبر کارته و چشم آبی
-
کتاب
نشانی گنج
-
دفاع مقدس
سیزده سالهها
-
کتاب
و توی دروازه
-
دفاع مقدس
من یک حاج قاسمم
-
دفاع مقدس
گردان قاطرچی
-
دفاع مقدس
اکبرکاراته و بچه ننهها