سرتیپ شهید «سید موسی نامجوی » در سال ۱۳۱۷ در بندر انزلی به دنیا آمد و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به تحصیل در دانشکده افسری ادامه داد. وی در سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد. از سال ۱۳۵۰ فعالیت های سیاسی را در ارتش شروع کرد؛ به گونه ای که اگر انقلاب نمی شد اعدامش حتمی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی زندگی خود را وقف انقلاب کرد. او بعد از پیروزی انقلاب، به اتفاق شهید «محمد منتظری» و شهید «کلاهدوز» و تعداد دیگری از دوستانش اقدام به تاسیس سپاه پاسداران کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مسئولیت هایی چون عضو هیئت علمی و فرماندهی دانشکده افسری و همچنین در دوره ی ریاست جمهوری شهید رجایی، به سِمت وزیر دفاع منصوب شد.
نام و یاد شهید نامجو مثل یک یاس سپید در روح و جسم همسر و فرزندانش پیچیده است و عطر دلاویز شهادتش، هنوز در فضای خانه پراکنده شده است و همسرش به یاد دارد که زندگیش با سختی های فراوانی شروع شد و می گوید:
گاهی من از رنج های زندگی به او گله می کردم؛ اما او با کلام متین و گیرایش به من آرامش می داد.
نه تنها همسری نمونه و شایسته برای من بود، بلکه حکم آموزگاری پرحوصله را داشت و در همه ابعاد زندگی مرا راهنمایی می کرد.
در مقابل تمام مسائل زندگی جدی بود و هروقت لازم میشد، خیلی دوستانه مسائل را گوشزد میکرد. او از اول زندگیمان به مسائل اجتماعی اهمیت میداد.
به سبب کا ر و فعالیت زیاد، او را در منزل خیلی کم می دیدیم. فقط روزهای جمعه بیشتر او را می دیدیم که همیشه به اتفاق به نماز جمعه می رفتیم. او هیچ وقت از کار زیادی که داشت گله نمی کرد. واقعا وجودش و بودنش در کنار ما خاطره بسیار بزرگی بود. شهادت آرزوی ایشان بود. در نیمه های شب، وقتی به نماز می ایستاد، با خدا راز و نیاز می کرد و با اشک و ناله های بلند از خدا آرزوی شهادت می کرد. او درباره شهادتش با بچه ها صبحت کرده و آنها را آماده شهادت خود کرده بود. البته این آمادگی را از سال ها قبل به من داده بود و از من خواسته بود درصورت شهادت او اصلاً گریه نکنم. حکایت ها مگر تمام می شوند؛ وقتی قرار است در وصف یک شهید عاشق و یک عارف وارسته حرف بزنی؟
سید موسی نامجوی سرانجام در شامگاه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ در حادثه هواپیمایی C۱۳۰ به دیدار معبود شتافت و به آرزوی دیرینه اش نائل آمد. آرزو میکنیم نامجوها در دامان پاک مادران مسلمان و ایرانی پرورش یابند تا ایرانی سبز و آباد و مردمانی پاک و متعهد داشته باشیم و به آینده با نگاهی سبز بنگریم.
سرتیپ شهید «سید موسی نامجوی»
اسمش نامجوی بود، بر خلاف خُلقش که اصلاً به دنبال نام و شهرت و مقام نبود. به قول معروف، نام را در گمنامی میجست. شهادت آرزویش بود. در نیمههای شب، با خدا به راز و نیاز می ایستاد و با اشک و نالههای بلند از خدا آرزوی شهادت می کرد.
نویسنده | لیلا یارعلی، مهدی دادجو، نرگس ملکی، آنیتا جلالی |
---|---|
راوی | رضا آقاشریفیان , فاطمه نیرومند |
قیمت محصول | رایگان |
مدت زمان | 33دقیقه |
تولید کننده کتاب صوتی | ایرانصدا |
حجم دانلود | 15مگابایت |
تاریخ به روز رسانی | 1402/07/11 |
پیشنهاد ما
محصولات مرتبط
-
کتاب
و توی دروازه
-
غرب شناسی
ادواردو: مسافری از رم
-
دفاع مقدس
سیزده سالهها
-
دفاع مقدس
من یک حاج قاسمم
-
دفاع مقدس
اکبر کاراته و جورابش
-
دفاع مقدس
اکبر کاراته و خرش
-
دفاع مقدس
ترکش ولگرد