علویه نرگس

داستان «علویه نرگس» روایت حوادث روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر و حال‌وروز مردم جنگ‌زده است. شخصیت‌های این داستان و سرگذشت آن‌ها ساختۀ ذهن نویسنده است. در واقع این داستان ادای دِینی است به زنان و دخترانی که گرچه در خط مقدم جبهه نبودند و سلاحی به دست نگرفتند، به‌شکلی دیگر و در خاک‌ریزی متفاوت، در مقابل دشمن ایستادند و آنچه داشتند، در طبق اخلاص نهادند: «علویه نرگس با هزار دردسر، عاقبت توانست آدرسی را که علویه شیرینه به او داده بود، پیدا کند. برای کسی که در خانه‌های سازمانی شرکت‌نفت زندگی نکرده باشد، پیداکردن یک خانۀ خاص، با توجه به یک‌شکل‌بودن خانه‌ها و خیابان‌ها، با گیج‌شدن و دورزدن‌های مکرر همراه است. در منطقۀ بریم که خانه‌های کارمندان عالی‌رتبه قرار داد، این کار سخت‌تر است؛ چراکه به‌سختی می‌توان با رهگذری یا بچه‌هایی که در حال بازی هستند، روبه‌رو شد.»