nosrat-logo

مارادونا در سنگر دشمن

«نمی‌‌دانم در آن سوز و بریز توپ و خمپاره و گلوله و آتش، ناصر دنبال چه بود! اولش خیال کردم دنبال غنیمتی است که با کلّه و بی‌‌پرس‌‌وجو، تو سنگرهای دشمن می‌‌پرد و همه‌‌چیز را به هم می‌ریزد، اما وقتی دیدم دست‌‌خالی و افسرده از سنگرها بیرون می‌‌آید، فهمیدم که اشتباه کرده‌‌ام. بعد فکری شدم که یک درجه‌‌دار عراقی را نشان کرده و دنبال او می‌گردد، اما ناصر به هیچ‌‌کدام از اسرای عراقی کاری نداشت و هنوز در سنگرها دنبال گمشده‌‌اش بود. داشتم دیوانه می‌‌شدم؛ هم از خستگی و بی‌‌خوابی و هم از کارهای عجیب‌‌وغریب ناصر. بچه‌‌های گردان را گم کرده و دوتایی، در جبهه‌‌ی دشمن، که حالا دستِ ما بود، آواره و سرگردان بودیم. دو شب پیش عازم حمله شدیم. تعجبم از این بود، ناصر که همیشه برای شرکت در عملیات لحظه‌‌شماری می‌‌کرد و در حملات قبلی اولین نفر بود که برای رفتن به خط مقدم حاضر به یراق می‌‌شد، حالا چرا دست‌‌دست می‌‌کند و زیاد مایل به رفتن نیست. وقتی ازش پرسیدم مشکل چیست، فقط نگاهم کرد و گفت: گفتن نگید.»

«نمی‌‌دانم در آن سوز و بریز توپ و خمپاره و گلوله و آتش، ناصر دنبال چه بود! اولش خیال کردم دنبال غنیمتی است که با کلّه و بی‌‌پرس‌‌وجو، تو سنگرهای دشمن می‌‌پرد و همه‌‌چیز را به هم می‌ریزد، اما وقتی دیدم دست‌‌خالی و افسرده از سنگرها بیرون می‌‌آید، فهمیدم که اشتباه کرده‌‌ام. بعد فکری شدم که یک درجه‌‌دار عراقی را نشان کرده و دنبال او می‌گردد، اما ناصر به هیچ‌‌کدام از اسرای عراقی کاری نداشت و هنوز در سنگرها دنبال گمشده‌‌اش بود. داشتم دیوانه می‌‌شدم؛ هم از خستگی و بی‌‌خوابی و هم از کارهای عجیب‌‌وغریب ناصر. بچه‌‌های گردان را گم کرده و دوتایی، در جبهه‌‌ی دشمن، که حالا دستِ ما بود، آواره و سرگردان بودیم. دو شب پیش عازم حمله شدیم. تعجبم از این بود، ناصر که همیشه برای شرکت در عملیات لحظه‌‌شماری می‌‌کرد و در حملات قبلی اولین نفر بود که برای رفتن به خط مقدم حاضر به یراق می‌‌شد، حالا چرا دست‌‌دست می‌‌کند و زیاد مایل به رفتن نیست. وقتی ازش پرسیدم مشکل چیست، فقط نگاهم کرد و گفت: گفتن نگید.»

نویسنده

داوود امیریان

راوی

محمودرضا قدیریان

قیمت محصول

رایگان

مدت زمان

49 دقیقه

تولید کننده کتاب صوتی

ایرانصدا

حجم دانلود

34 مگابایت

تاریخ به روز رسانی

1402/04/27